به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد

الماس بلاگ

1 . داستان | عاشقان بردگی برای خدای خود یعنی ارباب هستی Feb 25, 2008 - سلام.امروز مي خوام براتون داستان خودم و سگ كثيف و اشغالم را براتون تعر

داستان بردگي براي ارباب

داستان بردگي براي ارباب

 
1 . داستان | عاشقان بردگی برای خدای خود یعنی ارباب هستی
Feb 25, 2008 - سلام.امروز مي خوام براتون داستان خودم و سگ كثيف و اشغالم را براتون تعريف كنم.من سارا هستم و 20 سال دارم و دانشجو هستم.من در يكي از روز هاي گرم bardemistresshasti.wordpress.com › دا...

 
 2 . پسر مغرور | عاشقان بردگی برای خدای خود یعنی ارباب هستی
Feb 3, 2008 - این یکی از داستان های وبلاگ قبلی هست که خودم زیاد خوشم نمیاد اما در وبلاگ قبلی هم چند نفر خواستن بزارم که من اینجا میزارم.نظرتون و بگید.ممنون.

 
 3 . سگهای ارباب هومن- قسمت اول | ارباب هومن
Oct 21, 2010 - باید بابا، مامان و خواهرمو برای بردگی ارباب هومن آماده می کردم. این مسئله برای اونا غیر منتظره بود و باید فکر می کردم چه جوری بگم که قبول کنن.

 
 4 . داستان اربابان و بردگان بخش پنجم : بهشت... - اربابان و بردگان ...
میسترسی دیگر مشغول شلاق زدن برده اش و مستری که برده اش و باندپیچ کرده و برده مثل کرم کنار ارباب درمزرعه در حال خزیدنه ! میس تینا به احترام میس ساناز و مستر پدرام es-la.facebook.com › posts

 
 5 . داستان(از زبان میسترس) | عاشقان بردگی برای خدای خود یعنی ...
Oct 7, 2008 - امیدوارم از داستان خوشتون بیاد. bardemistress.wordpress.com › داستا... عاشقان بردگی برای خدای خود یعنی ارباب … این وبلاگ ... -ممنون ارباب میتونم پاهای نازی که تنبیهم کردو ببوسم.

 
 6 . خانم‌سگه به حالت نباشه - ویستا
دختر براى او ناز کرد مرد، که در يک خانه نوکرى مى‌کرد، دختر را برد به آنجا. مشغول شوخى بودند که ارباب مرد با يک مهمان وارد خانه شد. نوکر دختر را به طويله برد. بعد به vista.ir › ... › افسانه ها و قصه ها

 
 7 . واحد شماره هشت - سگ - Wattpad
داستان دختری به نام نگین با حس مازوخیسم که وارد رابطه ای سخت و خشن و همینطور جدی wattpad.com › ... بحث کاری تموم شد ارباب و آقای سلیمانی صحبت هاشون در مورد چیزای مختلف بود ...

 
 8 . زندگی جدید (قسمت سوم) | عشق قدرت، شوق خدمت (بانوان سلطه گر)
Oct 25, 2010 - قرار بود نیلوفر از فردا ارباب بودن خودش و شروع کنه و سامان هم کم و بیش کمک کنه! bardemistress3.wordpress.com › زند... سامان که جا خورده بود تا حدودی چون واقعا برای اولین بار نیلوفر رویاهاش خوب ... در طول روز به اسلیوش فکر میکرد و کارهای خیلی زیادی و دوست داشت و میگفت مثل یک داستان که با برده ی خودش بکنه! ... دیگه زمان زمان بردگی حضوری بود!

 
 9 . داستان شیدایی – Telegram
Aug 27, 2018 - من حتي تو خيالم هم فكر بردگي براي اشنايانم رو نكرده بودم t.me › story_femdom › before=52 خوشحال بودم از اينكه جلوي مهشاد هم ميتونم برده ارباب باشم و اصلا يكي از فانتزي هام بود ...

 
 10 . قسمت هفتم داستان دنباله دار «عاصیه» - حجاب برتر - پرشین بلاگ
Apr 20, 2014 - در موقع جمع و جور کردن شام برای ارباب و تا زمان خوردن آن، پیوسته روزگون در فکر خاطرات تلخ امروز و چشیدن طعم واقعی بردگی بود. ایژک در آن hejabebartar.persianblog.ir › YYra67...

 
 
 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 20 خرداد 1399ساعت 23:06  توسط سارا